سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمانِ کسی برای خدا خالص نمی شود، تا آن که خداوند، نزدش از خودش، پدرش، مادرش ، فرزندانش، خانواده اش و هر آنچه از مردم دارد، محبوب تر باشد . [امام صادق علیه السلام]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:28بازدید دیروز:33تعداد کل بازدید:69231

 :: 87/5/23::  11:0 صبح

ساغر عزیز!!‏ وقتی راجع به نظرات شما، نظری ارایه می کنم،‏ شما رو به عنوان نماینده یک طیف فکری می بینم و نه یک شخص خاص!‏ برای همین اولا نظر من به شخص شما بر نمی گرده که خدای نکرده ناراحت بشی و ثانیا پیش فرض من این هست که نظرات بر مبنای سبقه فکری ارایه شده نه سبقه حسی (که البته اگر اینطور هم باشه لزوما غلط نیست)

اما بعد،‏ گفتم بهتره بیشتر هر کدوم از مکانیسم ها رو بشناسیم تا ارتباط اونا رو بهتر بیان کنیم؛‏ برای شناخت هر کدوم از مکانیسم ها ابزاری لازم داریم. شناخت مکانیسم اول بوسیله عقل صورت می گیره و شناخت مکانیسم دوم بوسیله دل!!‏ ایندو در دوره های مختلف در کشاکش با همدیگه بودن و در ادبیات ها و جوامع مختلف و در زمانهای مختلف هر کدوم به نوعی نقش آفرینی کردند. گاهی عقل یکه تاز میدان بوده،‏ گاهی دل بوده و گاهی هر کدوم بخشی از قدرت رو داشتند. وقتی عقل یکه تاز بوده؛‏ احساس به نوعی رانده می شده به گوشه ای و البته انسان منطقی و عقل گرا به پیشرفتهای بزرگی هم دست پیدا کرده!!‏ شاید دوران طلایی حکومت عقل همون دوران مدرنیسم باشه. وقتی نیوتن به تفسیر فیزیک پرداخت و تونست اونرو کاملا فرموله کنه و خیلی از مسائل رو تفسیر کنه؛‏ تقریبا همه علوم روش او رو در پیش گرفتند و فکر کردند که رسیدن به یقین مطلق در چند قدمی اونا قرار داره!‏ از همه چیز مطمئن بودند و با صلابت خاصی پیش می رفتند. در این دوره مکانیسم دوم تقریبا به گوشه ای رانده شده و چون دیگه احتیاجی بش احساس نمی شد (البته برای دوران کوتاه) خیلی ضعیف شد. نه تنها دین،‏ که معنویت،‏ احساس و ... در دنیای ماشین غرق شد و همونجا بود که فیلم ها،‏ شعرها و .. در تقبیح عصر ماشینی پا به عرصه گذاشتند. به هر صورت پس از کشف انیشتین و بور و .. اون اطمینان علمی دوباره از بین رفت و عقل دوباره سر جای خودش نشست.

مکانیسم دوم هم گاهی صحنه رو به دست خودش گرفته!!‏ عقل رو تعطیل کرده و هر گونه پیشرفت در دنیا رو از انسان صلب کرده. گاهی انقدر خفقان رو زیاد کرده که شده دوره رنسانس و گاهی هم سعی در ترویج علوم خفیه کرده و جامعه مرتاض های هندی و ... رو تشکیل داده.

وقتی ایندو دست به دست هم دادن و به تعادل رسیدند،‏ شاهد رشد و شکوفایی بودیم!!‏ هر چند که این دوره ها دوره عمر زیادی نداشتند و اون هم به این خاطر بوده که ایجاد تعادل بین این دو مقوله کار بسیار سختیه.

چیری که برای من مسلم هست،‏ اینه که قرار نیست ایندو در مقابل هم قرار بگیرند که اگر اینطور بشه هر دو نابود می شن. کاربرد مکانیسم دوم جهت دهی هست نه جلوگیری. دین باید بتونه جهت حرکت عقل رو تصحیح کنه نه اینکه جلوش رو بگیره. دین باید جهت میل و خواسته های انسان رو تصحیح کنه نه اینکه اونها رو عوض کنه. دین باید بتونه عقل رو از بند خطا آزاد کنه نه اینکه او رو در بند خرافات کنه. رابطه دین و عقل یک رابطه کاملا پویاست که هر لحظه باید با همدیگه هماهنگ بشن. اما چرا امروزه این اتفاق نیوفتاده؟ چرا اینهمه در تناقض قرار گرفتند؟ چون دین هنوز از تکنیکهایی برای جهت دهی استفاده می کنه که برای عقل چند صد سال پیش مهیا شده!!‏ لازمه که تکنیکهای جهت دهی یکبار دیگه به روز بشن تا ببینیم که ایندو مساله چقدر قرابت دارند.

در مطلب آتی به بیان نحوه اتصال ایندو می پردازیم و بحث رو کاربردی تر می کنیم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ